ماندنی ها ورفتنی ها
(ماندنی ها و رفتنی ها)
بسم الله الباق
۱_ زندگی آدمی در عالم خاک به معنای ساده اش چیزی جز رفتن نیست. سیر کردن و گذر نمودن و دل کندن .
۲- و اما در این گذار جبری برخی چیزها و آدمها را با خود میبرد و برخی را رها میکند و فراموش می کند و برخی را هم بظاهر وامی نهد ولی در دلش نگه می دارد.
۳_آنان را که به ظاهر با خود حمل میکند از دل بیرون میکند و آنانی را که وامی نهد و دست میکشد در دلش حمل میکند.
۴_ ماندنی ها از دل میروند و رفتنیها در دل میمانند و آدمی آنان را که با خود حمل میکند به قوت کسانی است که رها نموده است و به قیمت از دست دادن آنهاست.
۵_آدمی هر چه را که با خود همراه دارد به قیمت چیزهائی است که از دست داده است و لذا از داشته های خود جبراً بیزار وگاه منزجر است و آنها را لعنت می کند
۶_دلبستگیها از دست میروند و دست بستگی ها از دل می روند .
۷- دلبستگیها در دست آدم میپوسند و گندشان در می آید.
۸_دل همواره از دست می رود تا بتواند بماند.
۹_ آنچه گذشته در دل است و آنچه که مانده هم در سر است
۱۰ - دل در گذشته است و سر در آینده و آنکه در حال است شاهد و مرزنشین بین این دو است.
۱۱ _انسان عموماً گذشته اش را دوست دارد یعنی از دست دادههایش را . آنچه در دل است توشه آخرت است.
۱۲_ آنچه که گذشت و از دست رفت دوست داشتنی میشود حتی شقی ترین دشمنان که میروند و می میرند دوست داشتنی می شوند.
۱۳ _آدمی چون می میرد کل زندگیش را دوست می دارد و قدر می شناسد در حالیکه در حین زندگی از آن نفرت داشت و گریخت . و لذا همه پس از مرگ میگویند: خدایا یکبار دگر بگذار برگردیم و زندگی بهتری کنیم تا همه را دوست بداریم .
از کتاب؛ پدیده شناسی هویت انسانی
تألیف:«استاد علی اکبر خانجانی »
بسم الله الباق
۱_ زندگی آدمی در عالم خاک به معنای ساده اش چیزی جز رفتن نیست. سیر کردن و گذر نمودن و دل کندن .
۲- و اما در این گذار جبری برخی چیزها و آدمها را با خود میبرد و برخی را رها میکند و فراموش می کند و برخی را هم بظاهر وامی نهد ولی در دلش نگه می دارد.
۳_آنان را که به ظاهر با خود حمل میکند از دل بیرون میکند و آنانی را که وامی نهد و دست میکشد در دلش حمل میکند.
۴_ ماندنی ها از دل میروند و رفتنیها در دل میمانند و آدمی آنان را که با خود حمل میکند به قوت کسانی است که رها نموده است و به قیمت از دست دادن آنهاست.
۵_آدمی هر چه را که با خود همراه دارد به قیمت چیزهائی است که از دست داده است و لذا از داشته های خود جبراً بیزار وگاه منزجر است و آنها را لعنت می کند
۶_دلبستگیها از دست میروند و دست بستگی ها از دل می روند .
۷- دلبستگیها در دست آدم میپوسند و گندشان در می آید.
۸_دل همواره از دست می رود تا بتواند بماند.
۹_ آنچه گذشته در دل است و آنچه که مانده هم در سر است
۱۰ - دل در گذشته است و سر در آینده و آنکه در حال است شاهد و مرزنشین بین این دو است.
۱۱ _انسان عموماً گذشته اش را دوست دارد یعنی از دست دادههایش را . آنچه در دل است توشه آخرت است.
۱۲_ آنچه که گذشت و از دست رفت دوست داشتنی میشود حتی شقی ترین دشمنان که میروند و می میرند دوست داشتنی می شوند.
۱۳ _آدمی چون می میرد کل زندگیش را دوست می دارد و قدر می شناسد در حالیکه در حین زندگی از آن نفرت داشت و گریخت . و لذا همه پس از مرگ میگویند: خدایا یکبار دگر بگذار برگردیم و زندگی بهتری کنیم تا همه را دوست بداریم .
از کتاب؛ پدیده شناسی هویت انسانی
تألیف:«استاد علی اکبر خانجانی »
- ۹۹۵
- ۱۲ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط